جدول جو
جدول جو

معنی لترمه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

لترمه کردن
با مایعی آغشتن: ... نان را در چای شیرین لترمه میکرد و میخورد
تصویری از لترمه کردن
تصویر لترمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لترمه کردن
((لَ تِ مِ. کَ دَ))
آغشتن، آلودن
تصویری از لترمه کردن
تصویر لترمه کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترجمه کردن
تصویر ترجمه کردن
ترگوییده کردن، ترگویه کردن، ترگوییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترجمه کردن
تصویر ترجمه کردن
همسیراختن برگرداندن ویچاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجمه کردن
تصویر ترجمه کردن
Translate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
अनुवाद करना
دیکشنری فارسی به هندی
استفاده از ترمز برای کند کردن حرکت (اتومبیل و ماشین دیگر) یا متوقف ساختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتره کردن
تصویر کتره کردن
پاره کردن: (بر او کتره کرد آن زره را بتیغ ز زخمش همی جست راه گریغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نواله کردن بصورت لقمه و نواله در آوردن: عالمی را لقمه کرد و درکشید معده اش نعره زنان: هل من مزید. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمز کردن
تصویر ترمز کردن
Brake
دیکشنری فارسی به انگلیسی